نه گفتنی !
نه گفتنی !

نه گفتنی !

خانوم نانی !

امروز یه بنده خدایی بهم گفت خانوم نانی !!

یه لحظه فکرشو بکن ... نه فقط جان من یه لحظه فکرشو بکن !!!

همون خانوم مرغه تو کارتون قلعه هزار اردک که همیشه یه دستش به گردنش آویزون بود و وقتی از در میخواست بیا تو دیوار می شکست !!

وقتی طرف بهم گفت خانوم نانی اولش چند دقیقه خشکم زد .. بعد یه عالمه جیغ جیغ کردم سرش .. بعدشم کلی خندیدیم با هم .

من نانی رو دوست داشتم با همه ی سادگی و لمپنیش !! و به نظرم خانوم نانی بودن زیادم بد نیست !

قلعه هزار اردک با نانی و ایگور و داک بزرگ از کارتونای مورد علاقم بودن و هستن !!

اینجور مورد خطاب واقع شدن امروزم مثل یه پس گردنی نرم که از سر صمیمیت دوستی به دوستش می زنه به دلم نشست..

 به نظر خودم وجه تشابه من و خانوم نانی همون مهربونیه نا متعارفمونه و خشانتی که پشتش چیزی جز صمیمیت نیست ! (حالا بماند که طرف در من چه دیده که بهم گفته خانوم نانی ..... )

این روزا حال و روزه درست حسابی ندارم .. مثل مرغ سرکنده ام .. انگار یه چیزی رو گم کردم .. هیچ چیزی آرومم نمی کنه و اگر نبود همراهی شما و دوستای دنیای واقعی ام هیچ بعید نبود که به جای خانوم نانی بهم می گفتن قورباغه دیوونه ( همون که آهنگ کلیپاش یه مدت خیلی گل کرده بود ! )  

حس می کنم من و سرنوشتم تو یه خلاء بد معلقیم و هیچ معلوم نیست که قراره جاذبه ی کدوم کره ما رو به سمت خودش بکشونه ! هیچ چیزی بدتر از بلاتکلیفی نیست رفقا .. هیچ چیز ! 

فکر کنم این بنده خدا درست گفته ...من تو قلعه هزار اردک با ارواح خبیثش گیر کردم و این قلعه اینقدر غیب شده و ظاهر شده که دیگه زمان رو گم کردم !!  

بیتانم : اینقدر تو رو دوست دارم که هیچ کسی .. کسی رو اینجوری دوست نداره ...  

اینقدر برات می میرم  .. قد یه دنیا خوبی .. قد هزار تا ستاره .. 

بی تو دلم می گیره .. وقتی تنها می شم کارم انتظاره .. 

اینقدر تو رو دوست دارم که ....................

نظرات 13 + ارسال نظر
شهاب جمعه 13 شهریور 1388 ساعت 02:15 http://doranejavani.blogsky.com


سلاممممممممممممممممممممم[نیشخند][نیشخند]
امدم بهت سر بزنم ....همینطوری ..[نیشخند] خانوم نانی

(( ما آپ شدیم ... [نیشخند]

موضوع : عینک >>> کلاس داره یا بدبختی ؟؟؟؟<<<< [نیشخند][بوسه]

نویسنده : شهاب تنها [نیشخند][بوسه]

بیای خوشحال میشیم ... ))[نیشخند]

همین دیگه فقط تو بهم نگفته بودی خانوم نانی که گفتی !!!

نونوش جمعه 13 شهریور 1388 ساعت 02:58

الهی قربونه دل مهربونت برم
خدا جون باپراکو نیگا کن . دلش پیش عشقشه . تو خوشت میاد از عشقت جدات کنن ؟‌:( عشقشو بهش برگردون ! یه اجی مجی لاترچی کن یه راهی اختراع کن که به ذهن هیچ احدی هم نمیرسه :)

فدااااااااااات .. یه دونه ای

سمیرا جمعه 13 شهریور 1388 ساعت 12:29 http://my-life.persianblog.ir

من هم این کارتون را دوستدارم ولی هیچ نظری ندارم که تو مثل نانی هستی یا نه! یک کارتون قشنگ هم این روزها میبینم فمیلی گای!

:D
ندیدم فمیلی گای رو :(

نانازی جمعه 13 شهریور 1388 ساعت 15:38 http://ab5648li.blogsky.com

این اعتماد به نفس آخر ما رو از بین میبره !!! یکی از دوستام به من میگفت خرس مهربون !! بعد من فقط قسمت مهربونش رو درنظر میگرفتم !! ولی خوب یه واقعیتی هست که این کاراکترا که ما رو بهشون نسبت میدن عزیزم یه مشخصه دیگه هم دارن !!! البته همون اعتماد به نفسه به آدم اجازه نمیده که به این موضوع فکر کنه بدیگه!!! بزن قدش بریم یه شکلات تلخ با قهوه بخوریم حالش رو ببریم !!
به سلامتی همه تپلای دنیا!!!

:))))))))))))))))))
خدا نکشت دخترررررررررر .. مردم از خنده ... خیلی بدجنسی .. یعنی می خوای بگی من ۷۰-۸۰-۹۰ کیلویی رو با نانی کرده یکی ؟
حال کردی عدد دقیق نگفتم :D
بزن قدشششششششششششششششش رفیق !
زنده باد خودم و خودت و خودش :)

golbarg شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 02:55

akhey
asheghi che sakhto che shirine

آره گلبرگ جونم باهات موافقم .. خیلیم موافقم !

پانتی شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 09:45 http://pantijoon.persianblog.ir/

آخییی خانوم نانی؟!! چه بامزه!! یه عالمه خندیدم. یاد خودم افتادم!!! منم اون موقع که با پرهام توی یه شرکت کار میکردیم(قبل از ازدواج)، پرهام بهم میگفت : بامزی!!(همون خرس کوچوله که عسل میخورد. یادته؟!!) ...فک کننننن این بشر چقدر پررو بووووووووووووود؟ هنوز هیچ مناسبت و ارتباطی بین ما نبود، این واسه من اسم انتخاب کرده بود! از اولشم روش زیاد بود! ولی یادش به خیرر چقدر میخندیدیم با هم!!
خلاصه که عزیزم امیدوارم به زودی زود، به یه آرامش و امنیت و ثبات برسی در زندگیت، که از هر چیزی مهمتره. من همیشه به فکرتم و برات دعا میکنم. میبوسمت عزیزم

:))))))))))))))))
آخی آره یادمه .. بامزی قویترین خرس کوچولوی دنیا ... یه سر همیه آبی می ژوشید با یه کلاه آبی .. بامزی و شلمن اون لاک پشته و اون خرگوشه .. وقتی ابتدایی می رفتم می دیدمش !!!
آخی عزیزم ... پرهام هم برای خودش دنیایی داره ها !
مرسی عزیز دلم ... مرسی .. مرسی !
منم می بوسمت .. ماچ

پانتی شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 09:47 http://pantijoon.persianblog.ir/

میگم اگه یه وقتی بزاری و جواب بعضی از کامنتاتو بدی، واقعا ثواب داره هاااااا !! تنبللللللللللل

به قوله شبی یوهاهاهاهاهاها :D
چشمممممممممممممممممممممم
الان جواب همه ی کامنتا رو می دم ... بوووووووووووووووووووس

شینا شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 16:21

تا الان فک میکردم دیروز واست کامنت گذاشتم الان که اومدم چکیدم یادم اومد موقع تایید اینترنتم قطعید.
خانوم نانی خوبی؟؟؟؟؟؟؟فک کن با اون حالتاش و کاراش.کلاه بامزه اش.تپولی تپول.نازی....اما منم نمیدونم چرا هشم از این فیلمه می ترشیدم شاید واس خاطر اون قلعه بود ...اما با اینکه می ترسیدما روم زیاد بودم می نشستم می دیدم.
قربون دلت بشم که اینقده عچقولانس.ایشالله زوده زود بری پیش بیتانت..

خسته نباشی شوما !!!
آره دیگه خانوم نانی شدم رفت !!
من ازش نمی ترسیدم کلی ازش خوشم میامد
مرسی عسیسم

ستاره آبی یکشنبه 15 شهریور 1388 ساعت 14:07 http://setarehabi12.persianblog.ir/

کجایی پس ؟

رمزمم که دادم خوب :(

عزیزم چیزی به من نرسیده که :(((

شهره دوشنبه 16 شهریور 1388 ساعت 22:44 http://www.shohreafagh.blogfa.com

باید برم این کارتون رو ببینم شاید راست گفتن خب!

چی بگم والله !!!

نونوش چهارشنبه 18 شهریور 1388 ساعت 13:16

تو نگران نباش عکس تو محفوظه

آخ جووووووووون

اما من نانی هستم

آروز سه‌شنبه 13 بهمن 1388 ساعت 12:06 http://ey-kash.blogfa.com

سلام
داشتم سرچ می کردم تو گوگل دنبال عکس های نانی که وبلاگ شما رو دیدم! جالب اینجاست که من کلا همه جوره معروفم به نانی! هم از لحاظ گیج بودنم(ورود از دی.ار به جای در) و هم از لحاظ مهربونیم(آیکون از خود متشکر خیلی زیاد!) جالب بود واسم که یکی دیگه هم این اسم نانی رو داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد